کربلا

اين نوشته هايي است ازيك دخترخوشبخت

کربلا

شبی ساکت و دلگیر

خودم بودم و قلبی که زغم بسته به زنجیر

و نزدیک اذان بود که پیچید به آفاق همه نغمه تکبیر

نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش

و مشغول دعا باش

که باز است به درگاه الهی در رحمت

و آن لحظه بود لحظه شیرین اجابت

شدم غرق عبادت

دو چشمم، همه ام اشک شد و روی لبانم همه سوگند

که یارب تو رهایم کن از این بند

و گفتم به خدا بین دعایم

که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم



نظرات شما عزیزان:

محمد
ساعت16:12---17 مهر 1392
مطالبت زیبا بوده اگر توانستی مطالبت برایم ارسال کن خیلی وبلاگ زیبایی داری
پاسخ: ممنون ازنظرتون


زینب
ساعت11:25---19 شهريور 1392
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی


با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید





گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا


تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید





گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن …


عکس یک خنجرزپشت سر، پی مولا کشید





گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم


راه عشق و عاشقی و مستی و نجوا کشید





گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش


عکس حــیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید





گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن .


در بیابان بلا، تصویر یک ســقا کشید





گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم


گریه کرد آهی کشید و زینب کبری(س) کشید





گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ..


عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید





گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حســــــــین(ع)


گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید.



پاسخ: باتشكرازنظرت


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نويسنده : مریم