اين نوشته هايي است ازيك دخترخوشبخت

گوهر

گوهر دل را نزن  بر هر سنگ ناقابلی

صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی

 

 


نويسنده : مریم


دعا کنید

اسمش علیـــــــــه ، ۲ سالشه طفلی...


چشم چپش نابینا شده … به خاطر تومور چشمی بدخیم دکترا


گفتن باید آب زیر چشمشو بکشیم و الّا میزنه به مغزش و


زبونم لال میکشتش امّا اگه آب زیر چشمشُ بکشن فاتحه ی


صورتش خونده میشه …


رفقا،خواهرا،برادرا عاجزانه ازتون التماس میکنم واسه


شفای این طفل معصوم دعا کنید…


به قرآن راه دوری نمیره ممنون میشم اگه


“هـــمــــتـــــون” بازنشر كنید تاافراد بیشتری دعا


کنن واسش...


خداییش دعا كنید بچه ها و بزارید تو وبتون بعد چند وقت


اگه خواستید پاكش كنید خیلی خودخواهی اگه به خاطر


اینكه به وبلاگامون ربطی نداره ا غمگینه یا قشنگ نیست


نزاریمش و یه بچه ۲ ساله رو از دعاهای بقیه محروم


كنید شاید خدا دعا هامون رو براورده كنه و زندگی یه


ادم متحول بشه

 

نويسنده : مریم


بی مفدمه

بی مفدمه بگویم دلم برات تنگ شده

ذهنمان این روزها فاطله پرنگ شده

مدت زمانیست که از هم بی خبریم! ای داد

شاید برسد که قبلهامان از سنگ شده

احساس پاکمان روبه فراموشی می رود چه زود

یاد وجود من  چرا بی تو شباهنگ شده

قدر لحظه با هم بودن را ندانستم

در خاطرم چه بد خاطره کمرنگ شده

کاش لحظه ای درنگ می کردی و نمی رفتی

تا نبض من با نگاهت هماهنگ شده

علی قهرمانی


نويسنده : مریم


آرزويت چيست؟

طناب دار برگردنم آویختندوگفتند:

آرزویت چیست؟؟

....گفتم:دیدن روی یار

گفتند:خسته است.به خدا تاصبح

.....طنابت را بافته است


نويسنده : مریم


خـــــــــــــــــدا
خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا


 زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را،


 یکی آهسته می گوید کنارت هستم ای تنها ...

نويسنده : مریم


طنز باحال و خواندنی ، توهم جالب یک مرد
مَردی , شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال اطرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه.

این‌طوری تعریف می‌کنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت. اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌ارم!
راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم. دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد. من هم بی‌معطلی پریدم توش.
اینقدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم. وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!!!

خیلی ترسیدم. داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد.
هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!
تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.

تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم.

تو لحظه‌های آخر، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.
نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در روباز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.

دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.
وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفرخیس اومدن تو، یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل میدادیم سوار ماشین ما شده بود.

نويسنده : مریم


عشق یعنی یک استخوان و یک پلاک ، سالهای سال تنهای تنها زیر خاک . .

خوشا آنان که با عزت ز گیتی 

  بساط خویش برچیـدنـد و رفتند

ز کالاهای این آشفته بازار 

شهادت را پسندیدند و رفتند ...

هفته دفــــاع مقدس بر شما گرامی باد.

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

ای شهیدان ، عشق مدیون شماست 

هرچه ما داریم از خون شماست

ای شقایق ها و ای آلاله ها

دیدگانم دشت مفتون شماست . . .

 


نويسنده : مریم


تحمل کنین!!!!!!!!!

 بچه ها میخوام یه چیز خیلی مهم رو بهتون بگم

  قول بدید که به راهنمایی هایی که داده شده عمل کنید:

 قول دادین ها!!!!!!

 1.باید یه حرف مهمی رو بهت بگم، به شماره 5 نگاه کن

2.برای دونستن جواب شماره 11 رو نگاه کن

3.لازم نیست ناراحت بشی، شماره 15 رو نگاه کن

4.آروم باش، ناراحت نشو، شماره 13 رو نگاه کن

5.اول شماره 2 رو نگاه کن

6.اینقد عصبی نباش،شماره 12 رو نگاه کن

7.میخواستم بگم که خیلی دوست دارم . !!

8.چیزی که من میخوام بگه اینه که.... باید 14 رو ببینی

9.یه کم تحمل داشته باش، شماره 4 نگاه کن

10.برای بار آخر ، به شماره 7 نگاه کن

11.امیدورام که خیلی ناراحت نشده باشی، 6 رو ببین

12. معذرت میخوام،ولی باید 8 رو نگاه کنی

13.ناراحت نشو دیگه، 10 رو نگاه کن

14.نمیدونم چه جوری بهت بگم، ولی باید 3 رو نگاه کنی

15.حتما خیلی ناراحت شدی، ولی ناراحت نباش، به شماره 9 نگاه کن...


نويسنده : مریم


روز ملی دختران به همه گل دختران ایران زمین مبارک

پیامبراعظم:

رحمت خدا بر پدرى که داراى دخترانى است! دختران، با برکت و دوست داشتنى‏اند و پسران، مژده آورند. دختران باقیات الصالحات (بازماندگان شایسته)اند.

مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۱۵، ح۱۷۷۰۰

 

میشــــه اسـم پاکتو رو دل خـــــدا نوشت

میشه با تو پر کشید تــــوی راه سرنوشت

میشـــه با عطـر تنت تا خــــود خـدا رسید

میشــه چشــم نازتو رو تن گلهــــا کـشید

روز دختر مبارك

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

بانویم معصومه علیهاالسلام
میلادت، نور به چشم‏ها می‏پاشد و سرور به دل‏ها
و رایحه بهشتی‏ات، مشام دل را با عطر خوش حضور می‏نوازد

میلادت مبارک

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_


نويسنده : مریم


یامهدی(عج)

ازهم آدیینه ای آمدورفت ولی مهدی کجاست ؟یک نفر میگفت مهدی جمعه ها در کربلاست رو به سوی کربلا کردم که فریادش زنم باز هم با ندبه ای از هجر مولا دم زنم  آمد از سویی ندایی آی اهل انتظار اندکی دیگر صبوری میرسد دیدار یار.اللهم عجل لولیک الفرج                                 


نويسنده : مریم


بدون شرح ...


نويسنده : مریم


کودکی که بهترین سوژه بود

تابلو ؛ نقاش را ثروتمند کرد.

شعر ِشاعر به چند زبان ترجمه شد.

کارگردان جایزه ها را درو کرد...

و هنوز سر همان چهار راه واکس میزند

کودکی که بهترین سوژه بود


نويسنده : مریم


فقط آهسته بگو...

كوله بارم بردوش،سفري مي بايد،سفري تاته تنهايي محض

   هركجالرزيدي، 

          ازسفرترسيدي

                        فقط آهسته بگو:

                                       من خدا رادارم

                                                  


نويسنده : مریم


بهمین سادگی...

 

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 

در هیاهوی زندگی دریافتم

چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت

در حالی که گویی ایستاده بودم...

چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد

در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود...

دریافتم کسی  هست که اگر بخواهد میشود

اگر نه نمیشود...

به همین سادگی...

کاش نه می دویدم و نه غصه میخوردم 

فقط او را میخواندم...

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_


نويسنده : مریم


از ارزشهایت دست نکش...

 " هیچگاه "

به خاطر " هیچکس "

 دست از " ارزشهایت " نکش؛

 چون ... زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛

 تو می مانی و یک " منِ " بی ارزش ...!


نويسنده : مریم


دوست واقعی...

دوست واقعی

دوستان... تو را دوست می دارند!


اما معشوق تو نیستند!

مراقب تو هستند!


اما از اقوام تو نیستند

آنها آماده اند تا در درد تو شریک بشوند!

اما آنها بستگان خونی تو نیستند

آنها دوستان هستند


یک دوست واقعی

همانند پدر سخت سرزنشت میکند
همانند مادر غم تو را می خورد..
مثل یک خواهر سر به سرت می گذارد

مثل یک برادر ادای تو را در می آورد


و آخر اینکه بیشتر از یک معشوق
دوستت می دارد!


نويسنده : مریم


تشنه باش...

شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان(عج) رو ببینم؟
استاد: شب یک غذای شور بخور،آب نخور و بخواب. شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت. 
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب میدیدم!‏ خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم،کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول...! 
استاد فرمود: تشنه آب بودی خواب آب دیدی‏؛‏ تشنه امام زمان(عج) بشو تا خواب امام زمان(عج) ببینی!...


نويسنده : مریم


کربلا

شبی ساکت و دلگیر

خودم بودم و قلبی که زغم بسته به زنجیر

و نزدیک اذان بود که پیچید به آفاق همه نغمه تکبیر

نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش

و مشغول دعا باش

که باز است به درگاه الهی در رحمت

و آن لحظه بود لحظه شیرین اجابت

شدم غرق عبادت

دو چشمم، همه ام اشک شد و روی لبانم همه سوگند

که یارب تو رهایم کن از این بند

و گفتم به خدا بین دعایم

که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم


نويسنده : مریم


بِفهــــــــــــم.....

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد .

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد

حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ،

چه قدر دوســتت دارد !

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !


نويسنده : مریم


بيائيد اعتماد کنيم قطعا زيان نمي بينيم

بيائيد اعتماد کنيم قطعا زيان نمي بينيم

 آتشي نمى سوزاند  ابراهيم را

و دريايى غرق نمي کند موسى را

کودکي، مادرش او را به دست موجهاى  نيل مي سپارد

تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش

ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند

سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد

مکر زليخا زندانيش مي کند

اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند

از اين  قِصَص قرآنى هنوز هم نياموختي ؟!

که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند

و خدا نخواهد نمي توانند

او يگانه تکيه گاه من و توست !

پس به تدبيرش اعتماد کن

به حکمتش دل بسپار

به او توکل کن


نويسنده : مریم